هیچوقت فکر نمی‌کردم معلم بشم،اگر تا زمانی که درسم تموم شد کسی بهم میگفت معلم میشم بهش میخندیدم،شغلی بود که اصلا دوست نداشتم و خب بالطبع بهش فکر هم نمی‌کردم

اصلا با من همخونی نداشت،چون اعتماد به نفس پایینی داشتم و به نظرم الان هم دارمفقط کمی بهتر شدهمعلمی هم اعتماد به نفس بالا میخواد
دوران دانشجویی تمام تحقیقاتی که نیاز به ارائه داشت رو با دوستام برمیداشتم و حاضر بودم همه کاراشو خودم بکنم ولی ارئه با اونا باشه،همینطور هم بود و تو ۴ سال به جز ارائه پروژه که اون هم بخاطر فردی بودنش بود اصلا درسی رو ارائه ندادم
پروژه هم به قدری استرس و لرزش و فشار پایین داشتم که استاد فهمید و گفت عالیه بشینچشمام نمی‌دید
۲ سال بعد از تموم شدن درسم برحسب یه اتفاق یکی از دوستان گفت یه دوره هست اسمتو دادیم برو شرکت کن،دوره هم کشوری بود.دوره مربی گری مهد و پیش دبستانی
خلاصه که ما هم تو رودربایستی رفتیم و شرکت کردیم،مرداد ماه بود.
بعد از ۱۰ روز که از دوره برگشتم یه کلاس مهد بهم دادن و گفتن الان مربی مهد هستیمونده بودم چه کنم.بدون هیچ پیش زمینه و سابقه ای
روز اول که رفتم سرکلاس هم بچه ها بودن هم مامانادستام شدید میلرزید،فشارم افتاده بود و صدام هم میلرزید
با توجه به چیزایی که تو دوره گفته بودن یه کوچولو صحبت کردم و گفتم مامانا بیرون باشن تا با بچه ها کلاس و شروع کنیم
مامانا که رفتن بیرون یکم بهتر شدم و به امید خدا شروع کردم.
کلاس مهد تقریبا خوب شده بود که با شروع سال تحصیلی گفتن بیا و مربی پیش دبستانی بشو

ادامه دارد

هیچوقت فکر نمی‌کردم معلم بشم

هم ,مهد ,دوره ,یه ,ارائه ,اصلا ,بعد از ,بود و ,کلاس مهد ,و به ,به نفس

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فمینوستالژی ADмιɴιѕтrαтoR آموزش رایگان کسب درآمد از فروش فایل لوازم یدکی مزدا- فروشگاه لوازم یدکی مهدی Space Science علم فضایی آهنگستان راسپینا نرم افزار آموزش ویندوز و برنامه نویسی آشپزی و خواص خوراکی‌ها